ساراسارا، تا این لحظه: 12 سال و 26 روز سن داره

نازدونه مامان و بابا

بازم عکسسسس

سارا و بابا علی اصغر اینم عکسی از بابا و مامان قلمبه مامانی یه فرشته به دنیا اورد به نام سارا "پاک و بی الایش" ...
23 مرداد 1391

بازگشت به خانه

روز سه شنبه 6 ام اردیبهشت منو از بیمارستان مرخص کردن خاله رضیه(دختر خاله بابا)تو رو برد واسه واکسنت عزیزم.همون واکسنی که اگه به بازوی راستت نگاه کنی میبینیش.البته نه الانا بزرگ که شدی گلم. بابایی گفتش منو میبره با ماشین تو پارکینگ که نخوام از چندتا پله ورودی برم بالا اما از شانس من مامانی فهمیدی چی شد یه ماشین روبروی در ورودی پارکینگ پنچر شده بود منم مجبور شدم با بخیه هام از پله ها بزنم برم بالا مامان جون به مناسبت ورودت به خونه اسپند دود کرد شیرینی ریختیم گلم به خونه خوش امدیییییییی به محض ورودت بردنت حمام من و بابا پشت در حمام نگران تو بودیم عروسکم.وای  که چقدر حمامو دوست داشتی اصلا گریه نکردی بعد از حمام من درا...
23 مرداد 1391

خوش امدییییییی

به زندگیمون خوش امدییییی سارای من یه روز زیبای بهاری پا به این دنیا گذاشتی دوشنبه 4 اردیبهشت 91 ساعت 5صبح بود از خواب بلند شدم و نمازمو خوندم با بابا ومامان جون سکینه راهی بیمارستان دنا شدیم وزن دایی مسلم از زیر قران ردم کرد میرفتم که با تو عروسک قشنگم به خونه برگردم .با بابا و مامان جون خاحافظی کردم استرس و نگرانی رو تو چشماشون میدیدم بابا یه قران دستش بود.ولی من خوشحال بودم دخترکم ودیدن تو اینقدر برام قشنگ بود که مجال فکر کردن بهم نمیداد.ساعت 8وارد اتاق عمل شدم فضای سردی بود و من برای یه لحظه بدنم یخ کرد.دکتر سمندی و متخصص بیهوشی سعی داشتن بهم روحیه بدن .قسمت جراحی رو شست شو دادن سوند رو بهم وصل کردن که بر خلاف انتظارم در...
17 مرداد 1391